آبادی من ای مظلوم ترین سرزمینم تورافراموش نخواهم کرد زیر تهاجم چکمه های بیگانه ، توراهرگز فراموش نخواهم کرد زیربمبهای خانمان سوزبیگانگان . فراموشت نمی کنم زخمهای پیکرت را و ویرانی خانهایت را . آبادی من دردهایت را می دانم آنگاه که مردمانت زیرآتش با کوله باری ازغم با گرسنه گی بچه هایشان آواره شدند . آبادی من د ربه دری های مردمانت را از یاد نمی برم . باغهای ویرانت را به یاد دارم، درختان سرسبزگردو را که تشنه به آب، آتش گرفتند را هرگز از یاد نمی برم . آبادی من مین های ضد انسانیتت راکه در زیرپوشش علفهای هرزپنهان بودند را از یاد نمی برم . آبادی من ای خانه دانشمندان ، قلم جوانانت هرگز زمین ننشسته و ازتو خواهد نوشت . از دانشجویان و استادان و مهندسان و پزشکان ومعماران و و معلمان و... که چراغ دانش را روشن نگه داشتند.
آبادی من زیبایی هایت را دوست دارم . کوه هایت را بر بلندای ایران وعراق را دوست دارم . آبادی من مردمانت را دوست دارم .
آبادی من دالانی می داند چه دردهایی را چشیده ای و چگونه در خلوت اجباری از مردمانت سرکرده ای . آبادی من تشنگی درختانت را می دانم . آبادی من هجوم ملخ ها را از خشکی و جنگ درذهن دارم . آبادی من علفهای هرز باغهایت را دیده ام . آبادی من از دستانی خبر دارم که ناامیدنشدند ونهال نوپای سبزی ونشاط رادوباره درزمینت نشاندند تا آوای حیات هرگز خاموش نگردد.